جلسه ویژه رخداد معماری با حمایت شرکت ال جی برگزار شد.

جلسه با سخنان بابک شکوفی (معمار) آغاز شد:

«ما اینجا هستیم تا از دلایل اتفاق افتادن آسیب‌ها صحبت کنیم. باید از مسئولیت خودمان صحبت کنم. ما معمارها یک هدف خاصی را برای خودمان در نظر داشتیم. آیا ما متناسب با نقشی که داشتیم مسئولیت‌پذیر بودیم؟ در مورد اتفاقات واقعی که شکل شهرهای ما را در دهه‌های گذشته ساخت چقدر توانستیم تاثیرگذار باشیم؟ در مورد موضوعاتی مثل پل صدر که در دنیا مدت‌هاست از دوران دو طبقه کردن بزرگراه‌ها در جهان گذشته، مثل بزرگراه شهر سئول، چند سال بعد آن کار را کردیم. عین پروژه‌هایی که شکست خوردنش تجربه شده بود را تکرار کردیم. چقدر بهتر بود ما منابع شهری را به جای دو طبقه کردن بزرگراه‌ها صرف توسعه زیرساخت‌ها و توسعه حمل و نقل عمومی بکنیم. این بحث روز است که چرا جای تخصص‌گرایی در مدیریت شهری خالی است؟ ولی ما چقدر ما مسئولیت خودمان را در سال‌های گذشته انجام دادیم؟ ما چقدر توانستیم یک دیالوگ موثر و تاثیرگذار را با مردم و جامعه مدنی و مسئولین و مدیران داشته باشیم؟
ما نسبت به خیلی چیزها نقد داریم. ما می دانیم باغات شمیران و تهران یکی یکی در سال‌های گذشته از بین رفت. البته راجع به باغ و ویلای نمازی 550 معمار و شهرساز عکس‌العمل نشان دادند و نامه‌هایی تنظیم کردند. به لحاظ فنی می‌دانیم که همه این اتفاقات حاصل انحراف جدی از طرح جامع و تفضیلی در سال‌های گذشته بوده. ما این را می‌دانیم که بخش بزرگی از درآمد شهر تهران دقیقا از همین انحراف از طرح جامع و تفضیلی به دست می آید. یعنی بخش بزرگی از درآمدهای شهرداری هدایت می‌شود که از طریق کمیسیون‌های ماده پنج و صد به دست بیاید. ولی ما در مقابل این جریان چه کردیم؟ البته من انکار نمی‌کنم تلاش‌هایی که اتفاق افتاده، مقالاتی که نوشته شده، سخنرانی‌های انجام شده. اما ما توانستیم یک گفتگوی تاثیرگذار ایجاد کنیم؟

به نظرم اوضاع شهر دارد به جاهای حادی می‌رسد. از آلودگی، از ترافیک، ما داریم به نقطه‌ای نزدیک می‌شویم که دیگر نمی‌توانیم کاری نکنیم. شریک نشویم. ما معمارها، ما شهرسازها باید متناسب با جایگاه تاریخی حرفه‌مان موثرتر از گذشته باشیم. شاید اگر الان نکنیم فردا دیر باشد. مسئولیت ما معمارها و شهرسازها نسبت به شهرمان داریم آیا ممکن است تعریف بشود؟ اگر غیرممکن باشد می‌توانیم دوباره ممکنش کنیم. ما آمدیم اینجا که راجع به زیست‌گاه مشترکمان تهران صحبت کنیم.»
پس از سخنان شکوفی نوبت به مهندس کامران صفامنش رسید. ایشان ابتدا به شرح کوتاه کارنامه کاری خود پرداختند و گفتند: «شاید بهتر باشد راجع به تاریخ تهران در مدت کوتاه ارجاع بدهم به مقالاتی که درباره موضوعات مختلف برای شهر تهران نوشته‌ام. یک مقاله نوشته‌ام حدود سی چهل صفحه چکیده تاریخ تهران در دایره‌المعارف بزرگ اسلامی منتشر شده، آنجا موجز کاری را که در تاریخ انجام دادم موجود است. نکات دیگر وجود دارد مثل فضاهای عمومی شهر تهران در مجله ایرانشهر به چاپ رسید یا در مورد تهران؛ گسیختگی یا پیوستگی مقاله‌ای که فکر می‌کنم هنوز قابل بحث است. مقاله‌ دیگر راجع به تغییر محورهای شهر تهران صحبت کردم. یک مقاله دیگر راجع به ساختار شهری تهران هست که قبل از داستان طرح جامع تهران ارائه کردم و ساختار را در آنجا مطرح کردم. کتابی راجع به معابر شهر تهران و قصه شهر تهران کار کردم. امیدوارم یک روز قادر باشم هفت جلد کتابی که راجع به شهر تهران و سه جلدی که راجع به هویت تهران کار کردم را به شما عزیزانم تقدیم کنم.»
وی ادامه داد: «این پیوستگی و یا گسیختگی شهر تهران موضوع مورد نظر من است. احتمالا مثل هر ابرشهر دیگری مسئله‌ای دارد که نمی‌شود با این سیستم پراکنده و گسیخته‌ای که ما به آن می پردازیم به سامان برسد. قبل از اینکه بیایم اینجا مجله همشهری را دیدم. یک جمله بود که به نظر از شهردار تهران نقل شده: «زیبایی تهران در بی‌نظمی شهری گم شده است.»
به نظرم می رسد صحبت های پراکنده و گاه صحبت‌هایی که بعضی از ما در جاهایی برای مطرح کردن خودمان ارائه می‌کنیم می‌تواند چنین تغییراتی را در حوزه مسئولیت شهری برای دیگران فراهم بکند. من شخصا راجع به تاریخ تهران کار کردم اما قصدم این نبود. حرفه من تاریخ نبود. اما در نهایت به تاریخ پرداختم. بلاانقطاع من از سال 1345 مشغول کار در مورد شهر تهران هستم. من خاطرات خودم راجع به شهر تهران را نزدیک به هفت هزار قطعه از شهر نوشته‌ام. آنچه در ذهن من به عنوان یک شهروند می‌گذرد و آن چیزی که الان صورت می‌گیرد یک پیوستگی عجیبی دارد. آن پیوستگی است که ما را الان اینجا جمع کرده. همیشه آرزو داشتم یک فیلمی راجع به تهران بسازم. به من گفتند رازهای شهر تهران را بیان کنم بد نیست که نگاه کنیم که خارج از گسیختگی‌هایی که در شهر وجود دارد و خارج از گسیختگی‌های بین خود ما به عنوان اعضای حرفه وجود دارد، یک پیوستگی در امر تکوین شهر وجود دارد که آن پیوستگی در امر تکوین شهر را ممکن است به صورت پدیده‌های مختلف ببینیم. یک موقعی در باغ هایش ببینیم، یک موقعی در خرابی خانه‌ها ببینیم. فکر می‌کنم از حدود دوازده هزار خانه‌ای که من ثبت کردم الان کمتر از چهار هزار تا هم موجود باشد. من به آرامی یاد گرفتم که باید به آرامی با شهر کار کرد. بعضی از کسانی که اینجا هستند تئوری نرم را که در مورد شهر داشتم را می‌شناسید. چیزی که برای من مهم بود این بود که زمینه‌ای پیدا کنم که بحث تئوری نرم را آنجا پیاده کنم.
دانشگاه تهران برای من زمینه‌ای شد. وقتی تز دانشگاه را کار می‌کردم بحث طرح جامع مطرح شد. اولین عکس پلاسکو را سال 1347 گرفتم. آن موقع که داشتم راجع به فضاهای عمومی تهران برای تکوین بحث خودم کار می‌کردم. هنوز دیجیتال نیامده بود ولی سیستم‌های ارتباطی مطرح شده بود و من یک تزی داده بودم به عنوان پدیده ارتباط که زمینه‌اش شهر تهران بود. اینکه چگونه می‌توان از پدیده ارتباط برای تنظیم شهر استفاده کرد؟ سال ها پیش یک دوستی یک مقاله‌ای نوشته بود که تهران ویژن ندارد یک بحث نظری داشتم. من فکر می‌کنم تهران ویژن دارد. چهارده مورد را من مشخص کردم که در فرصت دیگر مطرح می‌کنم. و این چیزی که ما درش هستیم به خاطر اینتراکشن این چهارده مورد و حوز‌ه‌های اندیشه خواست و امیالی است که عرض می‌کنم. هیچکدام این ها از اول غیبت نداشتند و تا الان حذف نشدند. آن چیزی که ما در آن قرار داریم و نسبت به آن حس خوب یا بد داریم به دلیل نیرویی است که در این شهر که از ساختارش و قرارگیریاش در جهان قرار گرفته آمده. من دنبال این هستم که بدانم تاثیر تهران بر جهان چیست چون تاثیر جهان را در تهران هم که دنبال کردم.»
سپس نوبت به محمدرضا حائری رسید. وی در سخنانش به خلاصه ای از سه طرح جامع پرداخت و گفت: «موضوع این سخنرانی راجع به توسعه ایران در نیم قرن اخیر است. که مثل یک طبیبی این توسعه در مسیر خلافش اتفاق افتاده قرار است من به سه طرح جامع هم بپردازم اما به سبب فرصت کوتاه مختصر می‌گویم. این یک گفتگویی است درباره فهم تهران. عصاره مطلبی که می‌خواهم بگویم به طور خلاصه این است که تمام شهرها و آبادی‌های ایران یک نسبتی دارند با کوه، با دامنه با جلگه و با دشت. تمام تمدن ایران این نسبت هست. اگر ایران را با عربستان مقایسه بکنید اگر البرز و زاگرس نبودند ما هم یک چیزی می‌شدیم مثل عربستان. واقعا بنیان تمدن ما به این دو وابسته است. تهران هم از این قاعده مستثنی نیست. هشت هزار سال تهران رابطه داشته با البرز، با کوهپایه‌اش تجریش، با میان‌وند تهران و با ری یعنی با دشت. در همین نیم قرن اخیر این رابطه را به هم زدند. این نسبت از بین رفته. رابطه البرز تجریش میانوند و ری. به این ترتیب جوهر حرف من به طور خلاصه این است که ساختار توسعه و گسترش تهران در طی تاریخ بر بستر کوه و دشت بوده اما در این مدت این ساختار به هم خورده. کلیدواژه گفتار من این است که ما وقتی راجع به ساختار صحبت می‌کنیم مرادمان این است که تهران به طور طبیعی، به طور مدنی، به طور تاریخی تهران شمالی-جنوبی شکل گرفته بوده. اما همین نیم قرن که قرار شد ما یک برنامه توسعه برایش بیاریم و الگو بگذاریم این خلاف اتفاق افتاده. در تهیه طرح اول جامع تهران هیچ ایران‌شناس، هیچ متفکر، هیچ تهران‌شناس حضور ندارد. ذیل عنوان ویکتور گروین و فرمانفرماییان یک عده تکنوکرات هستند که این ها طرح جامع را تهیه کردند.
. تقریبا از نیمه دوم دهه چهل. طرح جامع دوم که توسط ایرانی‌ها تهیه شد که خیلی هم برایش زحمت کشیده شد اسمش بود «سامان دهی». این طرح سامان دهی کوشید که اتفاقی را که طرح جامع اول تهران به آن دامن زده بود -و این بود که چون تشخیص نداده بود که رشد تهران شمالی-جنوبی است تهران را شرقی غربی توسعه داد- ما هم شرقی شدیم هم غربی از آن دوره. بعد طرح جامع دوم کوشش کرد این را جمع کند. بعد شهردار بعدی این را قبول نکرد. پس فرستاد و تقریبا تا سال 1380 همان طرح جامع اول بود. بعد طرح جامع سوم که ایده اصلی اش نجات سرمایه‌های از دست رفته تهران بود؛ ما سه سرمایه تهران را از دسته داده‌ایم: سرمایه‌های طبیعی، سرمایه‌های تمدنی و سرمایه‌های اجتماعی. این سرمایه‌های تهران طی این نیم قرن از بین رفته. جوهر اصلی طرح جامع سوم این بود که روددره‌ها را نجات دهد. تهران هفت روددره داشت که این هفت روددره با خودشان باد و آب و سبزی را به داخل شهر می‌آوردند و اینها یکی یکی زیر ساخت و سازهای توسعه مدفون شدند. طرح جامع سوم داشت میرفت و قبول می شد که رئیس جمهور وقت آمد در شورای عالی شهر با قلدری گفت بیست درصد به جمعیت اینجا اضافه کنید و تقریبا تمام زحمات طرح جامع بر باد رفت. من خودم آنجا جز کسانی بودم که می کوشیدم در این طرح نقشی ایفا کنم ولی نشد و کنار کشیدم. الان شما اگر نگاه بکنید تمام آنچه که در طرح جامع بود کنار گذاشته شده و دفاع از سرمایه‌ها دیگر مطرح نیست. یا دفاع از سرمایه‌های دیگری مطرح شده.
حائری شهرا را جلوه مدنی منفعت عمومی دانست و گفت: «تا سال 1335 تهران یک و نیم میلیون جمعیت داشته و آن مدنیت و آن طبیعتش برقرار بوده. اگرچه در آن دوره هم فقر و بیکاری و تمایز طبقاتی وجود داشته ولی آن باعث نمی‌شده که طبیعت و مدنیت تهران از بین برود. موقعی که طرح جامع اول تهران شروع شد، گروه ویکتور گرواین که آمدند، که از لس آنجلس به تهران دعوت شدند و در یادداشت‌های شان می‌نوشتند که در تهران تهرانی‌ها عادت دارند که می‌روند سر گورستان‌ها و قبرشان پیک نیک می‌کنند. تهران صد و پنجاه گورستان داشته. که همه محل زندگان و تفریح بوده. سال هشتاد گورستان‌های تهران رسیده بود به هشتاد تا و الان پنجاه گورستان یا امام‌زاده داریم که اگر بخواهیم اینها را حساب بکنیم با پدیده جالبی رو به رو می‌شویم. چون در تمام شهرهای بزرگ جهان ما مفهوم زمین‌خوار وجود داره. اما ما در کشورمان با مسیرخوار، حریم‌خوار، گورخوار، گسل‌خوار، کوه‌خوار، هواخوار همه در حوزه توسعه شهری ما وجود دارد. و تهران شهری است که ساختمان‌هایش را از طریق خوردن تاریخ، خوردن طبیعت نو می‌کند. بلع تاریخ، بلع طبیعت اتفاق میافتد.
مشکل فهم تهران در نیم قرن اخیر این است که ما پنج تا تهران در دل یک تهران داریم. تهران تاریخی، تهران قدیمی، تهران جدید، تهران حومه ای و تهران گسسته. این آن پنج تهرانی است که شکل داده و جالب است که تمام ما شبیه این پنج تهرانیم. یعنی کاراکتر این پنج تا شهر در همه ما وجود دارد. بیشترین اتفاق در تهران جدید می افتد که شهرنشینی گسترده درش هست. و شرق و غرب به تصرف اراضی و توسعه تهران درمی‌آید. در حالیکه باستان شناس‌ها در تمام طول تاریخ اثبات کرده‌اند از تمدن شهر ری، از تمدن قیطریه که ما شمالی جنوبی رشد کرده‌ بودیم. حتی خیابان شمیران و خیابان پهلوی یا خیابان شریعتی و پهلوی فعلی کاملا ساختار تهران را نشان می‌داده. و اگر یک شهرساز قوی بود متوجه این نکته می شد، من یادم است وقتی کنزو تانگه زمانی که برای تپه های عباس آباد اسکیس زده بود کاملا ساختار شمالی جنوبی را که کشف کرده و رعایت کرده بود. تمام آنچه ما شرقی غربی قطع می‌کنیم ارتباط بین کوه و دشت، رابطه کوه و پایین را از بین می‌بریم. رابطه‌های آبها، قنوات همه اینها از بین می روند و این اشتباه اساسی شهرسازی ماست.
بحث اصلی من به طور خیلی روشن این است که ما راه توسعه تهران را در این نیم قرن خلاف آنچه که باید ادامه دادیم. این آن نکته ای است که اگر ما عمیقا درک کنیم می‌فهمیم که باید از کجا شروع کنیم. بحثی که بابک درباره دیالوگ موثر باید بگویم دیالوگ موثر به صرف دیالوگ معنی ندارد. دیالوگ باید پشتش دانش باشد. و دانش چیزی است که ما باید تشخیص بدهیم برای تهران چه اتفاقی افتاده. اینکه تهران تا دهه سی یک شهر معقولی بوده، توسعه معقولی داشته، مردم درش راحت بودند، تمام کوه البرز، دماوند دیده می شده. اینکه تهران به هم خورده و اتفاقی که ما باید مراقبش باشیم این است که کرسی استادی فدا کردن طبیعت به هر قیمت برای جایگزین کردن ساخت و سازهای فردی و خصوصی در دانشگاه شهر تهران دایر شده. و همه در این اتفاق سهیم هستند.
تهران از دهه چهل تا به امروز بر خلاف طبیعت و ساختار مدنی خود رشد کرده. برنامه طرح‌های توسعه شهر تهران از نیمه دوم دهه چهل که اولین طرح جامع تهران تهیه شده تا به امروز به رابطه کوه، جلگه، دشت و ساختار مدنی شمالی جنوبی آن بی‌اعتنا بودند. با اندکی اغماض می‌توانیم بگوییم که برنامه ها و طرح های تهران کمتر بر حفظ حریم کوه، حریم جلگه، حریم دشت، و ساختار مدنی شهر یعنی رابطه‌ی تهران با ری و تجریش استوار بوده و بیشتر بر پیاده کردن فرمول های تجریدی شهرسازی تکیه داشتند. این فرمول‌های تجریدی زیر چرخ‌دنده‌های بروکراسی مختل و اقتدار فرآیندهای مالی پولی تقریبا مضمحمل شده. و از چهره معاصر شهر تهران می توانیم بخوانیم که مداخله پیمانکارانه بر مداخله آگاهانه چیره شده. و به صورت فجیعی این پیروزی دارد اتفاق می افتد. بازار سوداگری مستقلات تا چند دهه دیگر تهران را به پر مخاطره‌ترین شهر جهان تبدیل خواهد کرد.»
سپس نوبت به فرهاد احمدی رسید. ایشان به توصیف رساله خود پرداخت و گفت: «آن دوره که من رساله را می‌کشیدم دوره‌ای بود که قیمت نفت سه برابر شده بود. و تفکرات خیلی بلندی که در مدیریت جامعه به وجود آمده بود که فکر می‌کردند یک شبه باید ره صدساله بروند. بنابر این طرح توسعه ایران که در واقع پنجمین طرح توسعه بود را مورد بازبینی قرار دادند و به صورت سرسام آوری تحرک آن را زیاد کردند و شاید بشود گفت آغاز تمام تحرکاتی که ما هنوز شاهدش هستیم از آن نقطه شروع شد. در تحولاتی که این طرح توسعه ایجاد کرد. من در رساله‌ اولین کاری که کردم نقد این طرح توسعه بود. و فکر می‌کردم ما اگر راجع به تهران صحبت می‌کنیم نمی‌توانیم تهران را خارج از ایران ببینیم. یعنی این ایران است که به ترتیب بزرگترین تجلی‌اش در تهران اتفاق می‌افتاد و برای توسعه باقی ایران الگو می‌شد. برای همین طرح توسعه را نقد کردم. و مسئله‌ای که در این طرح توسعه این بود که ما بتوانیم شرایطی را به وجود بیاوریم که اینها بتواند به صورت تاثیرگذار ایران را در مقیاس جهانی مطرح کند. از جمله یک پایتخت بزرگ. ویکتور گراهام با تمام مسائل و اشتباهاتی که داشت یک بررسی اکولوژیک مناسبی در تهران انجام داده بود و ظرفیت توسعه تهران رو در طول 60 کیلومتر و متوسط 30 کیلومتر در همان توسعه افقی حداکثر 5.5 میلیون جمعیت پیش‌بینی کرده بود. البته یک هفته پس از مطرح شدن این طرح شاه در یک سخنرانی گفت ما می‌خواهیم یک تهران متروپلیس داشته باشیم. مثل لندن و پاریس. و یک جمعیتی حدود بیست میلیون نفر. بنابراین بزرگ دیدن مسائل و به صورت کمیت دیدن به عنوان ارزش در این سرزمین سبقه دارد و در زمان شاه هم این اتفاق افتاد.
کاری که من در رساله‌ام مطرح کردم می‌شود برای توسعه تهران راه حل‌هایی پیشنهاد کرد. یا به صورت تاریخی همان طور که حائری مطرح کرد شمالی جنوبی باشد یا آن طور که ویکتور گراهام می‌گوید شرقی غربی باشد. ولی من گفتم که تهران یک منطقه خاصی بوده که اسمش تهران بوده. حتی آنجایی که شهر ری هم هست شهر ری بوده و شمیرانات هم شمیرانات بوده. اینها مجموعا تهران نمی‌شوند. کمااینکه در پاریس هم آن بیست منطقه‌اش اسمش پاریس و بقیه مجزا شده و هر کدام در واقع یک شهر است که متصل می‌شود به شهر مرکزی. کاری که من پیشنهاد کردم به صورت خلاصه در واقع شهر تهران را در محدوده‌های مقدورش محدود بکنیم و بعد با آن فضاهای معطلی که در اطرافش وجود داشت، بین خلاهایی که بین شهر تهران و شهر ری بود، یا بین تهران و شمیرانات بود، یا بلافصل شهرهایی مثل کرج که افق توسعه شرقی غربی بود ما بتوانیم یک فواصلی به وجود بیاوریم که این فضاهای سبز در واقع احاطه‌کننده و محدودکننده این نقاط شهری باشد. یکی از این فرصت‌ها در بین لایه شمال و جنوب، شمال و مرکز همین منطقه عباس‌آباد بود. که آن شهرستان پهلوی مطرح بود که اتفاق بیافتد. اگرچه طرح از آنچه الان اتفاق افتاده پخته‌تر بود و فضای سبز زیادی در آن پیش‌بینی شده بود، و پارک طالقانی هم بازمانده آن دوره هست. اما من فکر می‌کردم هیچی آنجا ساخته نشود و تمام اون منطقه می‌توانست یک فرصت سبز عمده‌ای را بین تهران و شمیرانات به وجود بیاورد.
در همان دوره‌ها که صحبت می‌کنیم حتی تا دهه هفتاد هم تداوم داشت. وقتی شما در تپه‌های الهیه در ابتدای خیابان مریم می‌ایستادی یک جنگلی وجود داشت بین آن نطقه تا منطقه دربند و جعفرآباد و شاید فقط عمارت باغ فردوس مثل یک نگینی آن وسط دیده می‌شد و بقیه ساختمان‌ها خیلی کم تراکم وسط این باغات اصلا محو شده بودند. یعنی می‌شد فرض کرد این منطقه را همان طور نگه داشت. و با باغات احداثی دیگر یک حوزه برای تهران ایجاد کرد. آن موقع برای توسعه بین شهری هم تهران و شهر ری هم فاصله داشت و امکان ایجاد فضای سبز آنجا هم بود. می‌شد این منطقه را که قبلا هم کشاورزی در آنجا انجام می‌شد احیا کرد و این فرصت را تبدیل به توسعه نکرد! به نظر من ما می‌توانستیم پنج شهر تهران داشته باشیم که شهر تهران در مرکزش همان تهران قدیم بود که می‌توانست یک مقداری توسعه پیدا بکند و در شرق و غرب و شمال و جنوب یک شهرهای مثل شمیرانات و شهر ری در اطرافش باشد. به این ترتیب ما به جای این که استراتژی شهر پیوسته و کلانشهر را به وجود بیاوریم به دنبال راهکاری می‌رفتیم که شهرهای مقیاس انسانی را حفظ بکنیم و مجموعه این شهرها بشود شهر بزرگتر. و تئوری‌های معروفی که در شهرسازی در آن دوران بود به این ترتیب رعایت می‌شد. این اتفاق نیافتاد ولی شش سال پیش برای یک طرح محتمل در دانشگاه شهید بهشتی که من درس می‌دادم یک طرحی داده شد که یک تونلی احداث شود برای ترافیک منطقه شمران بین خیابان نیاوران تا همین نقطه زعفرانیه. که البته به نظر من این طرح بسیار اشتباه بود. چون در این نقطه یک گره ترافیکی عجیبی به وجود می‌آورد. ما در این پروژه پیشنهاد کردیم تا اولین نقطه‌ ممکن فرار تا چهارراه پارک وی ادامه پیدا بکند و بعد تمام این راه تبدیل به پیاده راه و باغ راه بشود. ما همان موقع شش هفت سال پیش که بررسی کردیم به مقدار زیادی اطراف این خطه باغ وجود داشت. اما الان تعداد زیادی از آنها مشغول ساخت و ساز شدند. در همان موقع هم به شهرداری پیشنهاد شد که اگر می‌خواهی این تونل را احداث کنی اجازه بدهید حداقل یک خطه‌ای از این باغات مجموعه شمیرانات به صورت پیوسته احیا شود. اما این طرح ارائه شد و اما مطابق معمول اجرا نشد.»
در این قسمت از برنامه فیلم ویژه‌ای پخش شد که حاصل نگاه تاریخی توصیفی به شهر تهران داشت. برای ساخت این فیلم افرادی از دیپسیپلین‌های مختلف، هنرمندان سینماگران شهرسازان و معماران به توصیف تجربیات و تعلقات خود به شهر تهران پرداختند. پس از پخش فیلم نوبت به سخنان علی اعطا رسید. وی با اشاره به عنوان این برنامه گفت: «عنوان این برنامه ماموریت غیرممکن برای تهران هست. این عنوان به شکلی مطرح شده که یک چالشی درش هست. به نظر می‌رسد می‌خواهد پرسشی را مطرح بکند. می‌خواهد بپرسد آیا این ماموریتی که ما می‌خواهیم برای معماران و شهرسازان قائل باشیم آیا ممکن هست یا نه؟ زمانی که این اسم مطرح شد من یاد موضوعی افتادم: سال 2009 من از یک نمایشگاهی در پاریس بازدید کردم که مربوط بود به ده طرحی یکه برای پروژه‌ای تحت عنوان بزرگ که قرار بود در افق زمانی 2030 تحقق پیدا بکند. ده طرحی که توسط ده گروه بین‌المللی از جمله گروه ژان نوبل یا ریچارد راجرز تشکیل شده بود. در زمان دولت سارکوزی چنین موضوعی مطرح شده بود و یک مسابقه بین‌المللی برگزار شده بود. صورت مسئله تشکیل می‌شد از دو موضوع: یکی اینکه اعتقاد کلی بر این هست که ساختار شهر پاریس بر اساس آنچه در نیمه قرن نوزده، در زمان هوسمان شکل گرفته، همچنان همان ساختار حاکم هست و در واقع آن ساختار چنان قوی و نامنعطف هست که این تصور محال بود که با آن فرضیات و آنچه در حال حاضر باقی هست پاریس بتواند به یک متروپل قرن بیست و یکمی تبدیل شود. مطلب دوم تقابل ریشه‌دار تاریخی در پاریس بین مرکز و حومه بود. که منشا مشکلات اجتماعی هم بوده و بهرحال هسته‌هایی که در حومه قرار دارند حتی شهرداری‌های مستقلی دارند و این بحث یکپارچه شدن و حل مشکلات اجتماعی در این پروژه مطرح بود و این مسابقه با این دید برگزار شده بود.
من این مقدمه ظاهرا بی‌ارتباط را عرض کردم چه ارتباطی به بحث ما داشت؟ عنوان نمایشگاه پاریس بزرگ بود. این s در یک کروشه یا پرانتز قرار داشت. این کلمه بدون s در زبان فرانسه به معنی قمار هست. در واقع یک بازی زبانی انجام شده بود که می‌شد دو جور خوانده شود: پاریس بزرگ یا قمار بزرگ؟ آیا این شهر شکل گرفته در قرن نوزدهم با آن ساختارهای شهری جاافتاده را می‌شود به یک متروپل قرن بیست و یکمی تبدیل کرد یا نه؟ همان طور که داریوش شایگان در کتابش می‌گوید پاریس یک رویای قرن نوزدهمی است که باید از آن بیدار شد. وقتی که عنوان ماموریت غیرممکن برای تهران مطرح هست این هم شبیه آن عنوانی است که در نمایشگاه معماری فرانسوی مطرح بوده و ما می‌خواهیم به عنوان مجموعه‌ای از معماران و شهرسازان می خواهیم ببینیم می‌شود با توجه به تخصصی که داریم می‌شود در وضعیت بحرانی شهر قابل اصلاح هست یا نه؟
من برای اینکه بتوانم راجع به این ماجرا صحبت کنم یک نموداری تهیه کرده‌ام که در فضای مدیریت شهری ارتباط نیروهای موجودی که وجود دارند را نشان می‌دهد. اگرچه واقعا در قوانین ما شورای شهر دقیقا معادل پارلمان محلی نیست و شهرداری هم دقیقا معادل دولت محلی نیست اما بهرحال چنین ارتباطاتی مطرح است. ما از طرفی نظام کارشناسی بخش خصوصی را داریم، مجموعه مهندسین مشاور، مجموعه انجمن‌ها و تشکل‌های مدنی، از یک سو شهروندان هستند. مجلس و دولت هم هر کدام به شکلی در این وضعیت دخیل هستند و کل این پروسه را رسانه‌ها رصد می‌کنند. من منتقدین کارشناساسان منتقد را هم در کتگوری رسانه ها جا دادم. .
به نظرم هفت گزاره را می شود مطرح کرد که وضعیت تهران لااقل در دراز مدت از این بدتر نشود و به سوی وضعیت با ثبات تری حرکت بکند. راجع به این هفت گزاره به اختصار توضیح می دهم: یکی اینکه شهر باید شفاف اداره شود. این یکی از معضلاتی است که ما در کلان‌شهرها داریم. من چند مورد را مطرح کردم. یکی مصوبات کمیسیون ماده پنج هست. کمیسیون ماده پنج به عنوان مرجع تصویب طرح‌های تفضیلی و بعد مرجع ایجاد تغییرات در طرح های تفضیلی در حدی که البته طبق قوانین با طرح جامع سند بالای دست مغایرت اساسی پیدا نکند. منتها علیرغم اینکه مشخصا مصوبه‌ای وجود دارد که کمیسیون های ماده پنج باید تمام مصوبات‌شان را منتشر بکنند این اتفاق در کلانشهرهای ما اتفاق نمی افتد. مورد دیگر دسترسی آزاد به طرح‌های توسعه شهری هست. این را من خودم به عنوان کارشناس زمانی که یک پروژه ای را می خواهم انجام بدهم دسترسی ندارم که بتوانم آخرین ویرایش این اسناد را از سیستم مدیریت شهری دریافت بکنم. اساسا تصمیمات شهری باید در اتاق شیشه ای گرفته بشود. البته نباید این نکته را نادیده گرفت که خود این یک شمشیر دولبه است. چند روز پیش با یکی از دوستان در دانشگاه استراسبورگ درس می دهد صحبت می‌کردم می‌گفت در سال 1908 یک پروژه اینجا مطرح بود که اساسا شهرداری به خاطر مصلحت عمومی ترجیح می-داد اطلاعات این پروژه مطرح نشود چون اگر منتشر و مطرح می شد ممکن بود بازار سوداگری رواج پیدا کند. ما ممکن است بگوییم اصل این است که شهر باید شفاف ارائه شود اما در مواقعی -اگر این تعهدات وجود داشته باشد- ممکن است به مصلحت عموم نباشد که همه چیز روشن باشد ولی این موارد استثناست.
نکته دیگر اینکه باید در اداره شهر نگاه تخصصی و کارشناسی حاکم باشد. این معنیش این نیست که این نگاه وجود ندارد اما تردید جدی وجود دارد که این نگاه حاکم باشد. یعنی در واقع این چه شهرداری ها و چه شورای شهر و چه خود مهندسین مشاور این تعهد را داشته باشند که باید اقدامات و تصمیماتی که گرفته می شود بر اساس نگاه کارشناسی باشد. اینکه من در مورد مهندسین مشاور هم این را مطرح کردم. ببینید این یکی از مصادیقی است که به ما نشان می دهد در سال های متمادی در تهران نگاه تخصصی حاکم نبوده است. این جداول و نقشه که اخیرا از سمت شهرداری منتشر شده و نشان می‌دهد که وضعیت پراکندگی برج ها در تهران، اقدامات خارج از ضابطه انجام شده، عرض معبر شش متر ما سه برج در تهران داریم. ما نمی‌توانیم منکر شویم که بخشی از طرح های توجیهی اینها را خود مهندسین مشاور تهیه کرده اند. یعنی اینکه ما می-گوییم نگاه تخصصی مطرح باشد یعنی هم تخصص مطرح است هم تعهد به تخصص را باید در نظر داشت.» .

* پایان بخش اول گزارش جلسه
بخش دوم به زودی بارگذاری خواهد شد